در آستانه
اتفاق بزرگ مردم تا دو سه روز دیگر ادامه خواهد داشت. در آستانه به تماشا باید نشست
یادداشتهای پراکنده نصیر زرین پناه
دوستانم در ایران، مشغول دفاع از پایان نامه های کارشناسی ارشد خود هستند. من اما اینجا، نه تنها از پایان نامه ام دفاع نکرده ام و آن را نیمه کاره به امان خود رها کرده ام، بلکه در اثر ضرورتهای تحصیلی جدید و مشغله های ناشی از آن، بکلی از آن حال و هوا فاصله گرفته ام و تا تابستان آینده که آن را به عنوان آخرین مهلت مجاز برای ارائه و دفاع پایان نامه ام در ایران در نظر گرفته ام، راه دشواری را در پیش رو می بینم
پویان روحی - دوستی از گونه کمیابش - هفته گذشته، بیست و سوم آذرماه، از پروژه دیپلمش تحت عنوان "مرکز هنرهای نمایشی تهران" دفاع کرد. به او- هر چند دیر – تبریک می گویم و برایش آرزوی موفقیت در عرصه های حرفه ای را دارم. پایان راه تحصیل، شروعی جدید برایش خواهد بود
برو مردِ بیدار؛ اگر نیست کس
که دل با تو دارد، ممان یک نفس
از ابوالفضل به خاطر زحمتی که برای تهیه دسته گلی از جانب من و ارسال عکس های این مراسم کشید (عکس سمت چپ)، تشکر ویژه دارم. تابستان 85 نوبت به من هم خواهد رسید
ما نیز
روزگاری
آری
آری
ما نیز
روزگاری
یکی از واحدهای درسی اختیاری، که این ترم برداشته بودم Advanced Concepts in CAAD نام داشت که طی آن کلیاتی در مورد نحوه مدل سازی سه بعدی و ساخت انیمیشن از طریق نرم افزار 3DS-Max آموزش داده می شد. گرچه که استاد این درس خود از فارغ التحصیلان معماری دانشگاه خودمان بود ولی در آموزش، علاوه بر مدل سازی مجازی فضا و معماری، به بقیه عرصه ها هم سرکی می کشید و به عنوان تحویل پیش از تعطیلات سال نو، طراحی و مدل سازی یک رادار مريخ پیما را برای دانشجوها در نظر گرفت. من هم که تا بدین لحظه در زمینه مدل سازی معماری در فضای مجازی 3D تجربیات محدود و ناموفقی داشتم، ماندم که با این تکلیف به اصطلاح نوروزی آنهم در کره ای دیگر چه کنم؟ به همین خاطر، طرحی که کشیدم و مدلی که از آن درست کردم بیشتر به یک تانک حجیم غیرقابل نقوذ تبدیل شد تا یک رادار واقعی مریخ پیما. اما خب، شاید به عنوان اولین تجربه جدی، اشکالات موجود با اغماض، قابل چشم پوشی باشد.
از 17 مهرماه 83 که به برای تحصیل به وین آمدم تا به امروز، حدوداً 14 ماه می گذرد. در این مدت، با دنیایی آشنا شدم که بعضی قسمتهایش برایم آشنا ولی بعضی دیگر، تازگی دارند. به عنوان یک دانشجوی تازه وارد در کشوری که مردمانش به زبان آلمانی تکلم می کنند، بزرگترین چالش پیش روی خود را یادگیری و تسلط به زبان جدید می دیدم. با اندوخته قبلی خود، یعنی انگلیسی، اگر چه که می توانستم مشکلات روزمره خود را حل و فصل کنم، اما سعی می کردم تا حد امکان، از اتکای بیش از حد به آن خودداری کنم. یادگیری زبان جدید، خود با حسی ماجراجویانه همراه بود و من نمی خواستم از این ماجراجویی صرفنظر کنم. حالا که روزمرگی، برای نخستین بار پس از سالها، مرا به سمت یادگیری زبانی جدید می کشاند، چرا با آن همراه نشوم؟
مطالعه و بررسی زبانها مقوله ی جالبی است و شاید اگر فرصتی دوباره برای زندگی داشتم ودغدغه های زندگی امروزی اینچنین دست و پاگیر نبودند، وقت بیشتری را صرف آشنایی با زبانها می کردم. زبانهای کهن و باستانی و بررسی روند تکامل آنها در بستر زمان. به زبان لاتین که خاستگاه زبان های اروپایی است ولی در هیچ کشوری بدان تکلم نمی شود، فکر کنید. به معجزه زبان مادری فکر کنید. به حرفهایی روزانه ایی که ما فارسی زبانان می زنیم فکر کنید. به «الف» هایی که در زبان عامیانه به «واو» تبدیل می شود. به لهجه ها و گویش های مختلف. به حرفهای عامیانه ، ضرب مثلها واصطلاحات رایجی که در هیچ دایره المعارفی، متردافی برای آن یافت نمی شود. به کتاب کوچه احمد شاملو فکر کنید. به بزرگی دغدغه ی بامداد شاعردر مستند کردن زبان غیررسمی مردم. عملی بزرگ، که تکمیل آن از ظرفیت فردی انسان خارج است
شدت این نوع تفکر، زمانی در من افزوده شد که مجبور شدم به زبانی غیر از زبان مادری تکلم کنم. زمانی که در برخورد با اهالی این سرزمین، واژگانی شنیدم که تا تاکنون چیزی در کتابهای زبان راجع به آن نخوانده بودم و در کلاسهای زبان چیزی راجع به آن نیاموخته بودم. به نظرم فاصله ای که زبان مادری بین افراد بومی و غیر بومی ایجاد می کند، حتی شامل بین المللی ترین و فراگیرترین زبان دنیا یعنی انگلیسی نیز می شود. به همین خاطر نسخه های متعددی از زبان انگلیسی در میان ملیتهای مختلف دنیا وجود دارد که شاید معروفترین نمونه آن انگلیسی هندیها باشد. تصور اینکه روزی یک انسان مثلاً سیاه پوست فارسی را از راه آموختن به شیوایی یک ایرانی حرف بزند به همان اندازه بعید است که من بخواهم آلمانی را - آنهم با گویش وینی اش- بسان یک بلبل صحبت کنم. آیا ممکن است در آینده چنین اتفاقی برای زبانهای دنیا بیفتد و زبانها و مرزها از یکدیگر جدا شوند؟
دغدغه نوشتن همواره همراه من بوده است. البته این دغدغه تا چندی پیشتر، جنبه ای شخصی برایم داشت. دوست داشتم بنویس برای خودم و نه الزاماً برای دیگران. دوست داشتم بنویسم، روزنامه زندگی ام را، حرفهای ناگفته ای که در ذهن داشتم و بازگو کردن آنرا جز از برای خود با دیگری صلاح نمی دانستم .دوست داشتم بنویسم چون برای نوشتن هر سطری بر روی کاغذ، نخست باید می خواندم، باید جستجو می کردم و خلاصه در قبال هر متنی که نام خود را در انتهایش می دیدم، احساس مسئولیت می کردم. به همین خاطر رویکردی مثبتی به مطالب تئوریک و نقد در عرصه های مختلف داشتم
دوره دبیرستان، با ماهنامه سینمایی فیلم، بخش جدیدی از زندگی را تجربه کردم وفهمیدم که چگونه می شود که آدم با حرص و ولع هر چه تمامتر در کلمات و نوشتار غرق شود. اولین شماره مجله فیلم که خریدم، شماره 200 بود. احتمالاً بهمن ماه سال 1375 بود.یکی دو ماهی از آذر 75 و مرگ علی حاتمی می گذشت. با طرح روی جلد آیدین آغداشلو در سوگ علی حاتمی بر روی شماره قبلی مجله بعدها آشنا شدم. پرونده ویژه ای از جانب هیئت تحریریه به مناسیت دویستمین شماره مجله ترتیب داده شده بود و تقریباً تمامی نویسندگان سینمایی و غیر سینمایی و تمامی نویسندگانی که دستی نیز در سینما داشتند، در این شماره مطلبی از خود ارائه داده بودند. شماره ای جادویی بود و مرا با وادی جدیدی در زندگی آشنا کرد. علاقه مستمر به خرید وخواندن این مجله، پس از چندی شوق نوشتن را هم در من ایجاد کرد و خلاصه این آشنایی آغازی بود بر راهی که من تا به امروز در حال پیمودن آن هستم.) مسعود مهرابی صاحب امتیاز و مدیر مسئول) و هوشنگ گلمکانی) سردبیر) با ماهنامه خود، تا مدتها و تا دوره قبل از دانشگاه مرا تحت تاثیر قرار دادند! یاد باد آن روزگاران یاد باد! تصویر زیر آخرین شماره ماهنامه فیلم را نشان می دهد. شماره 240 (آذرماه 84). از اولین آشنایی من با این مجله 140 شماره، نزدیک به 9 سال می گذرد. 9 سال نیزاز مرگ علی حاتمی گذشت (15 آذر 75). یادش گرامی
حالا، پس از تحصیل در رشته معماری و ایجاد گرایشهای تاره تر و شاید داشتن حرفهای بیشتر برای زدن، همینطوراقامت دراتریش برای تکمیل تحصیلات و آشنایی با مهدی و حامد، دو وبلاگ نویس حرفه ای در عرصه وبلاگستان فارسی نویسان سراسر جهان در وین، شاید بد نباشد که نوشته هایم را از بایگانی خاطرات در بیاورم و به آنها مجالی برای عرضه اندام بدهم. بدینگونه است که ترانه های کوچک غربت آغاز می شود