اینهمانی تئوری و معماری
فکر میکنید چه نسبتی میان یک ساختمان واقعی و تئوریپردازیهای طراح یا اظهار نظر منتقدان آن وجود دارد؟ به بیان روشنتر ارتباط معماری با مبانی نظریاش در چیست؟ آیا اصولاً پذیرش برگردان فارسی "مبانی نظری معماری" در مقابل اصل واژهی "تئوری معماری" در شرایطی که واژهی "مبانی نظری" ناخواسته اصل را بر تقدم "تئوری" بر "معماری" میداند، جایز است؟ آیا تقدم "تئوری" بر "معماری" باید به عنوان یک دادهی معلوم (given)، بدیهی و خودآشکار فرض شود؟ در گامی دیگر به جلو، آیا اساساٌ آن تمایزی که میان "تئوری" و "معماری" مسلم و قطعی میپنداریم، وجود دارد؟
در واقع ما تئوری را مفهومی ذهنی و مجرد در نظر میگیریم، چیزی که اندیشیده میشود و معماری را تجسم عینی یافتن این اندیشه و حضور محسوس شکل، یا آنچه که دیده میشود میپنداریم. تفکیک این دو مقوله از یکدیگر بر مبنای تمایز ذهن از عین و خیال از واقعیت، "طبیعی" در نظر گرفته میشود و ما کمتر به اینهمانی این دو پدیده یا تقدم "معماری" بر "تئوری" فکر میکنیم. معماری "چیزی" است که در مصالح مادی و اشکال عینی تجلی پیدا میکند: نقشه، ماکت و ساختمان مجموعهای از "چیز"های مادی هستند. در مقابل تئوری، به کمک واژگان و نوشتار در موقعیتی ثانویه، خارج از چارچوب آن "چیز"ها قرار میگیرد و از بیرون به موشکافی و تدقیق در آنها میپردازد.
در مورد فرض اشتباه تقدم "تئوری" بر "معماری" باید توجه داشت، که هر نظریه یا ابزار بیانی از مفاهیمی برای اشاره به مفاهیم دیگر استفاده میکند. بنابرین مفهوم مجردی که ما آن را "تئوری" پنداشتهایم، بدون حضور متقدم معماری، قادر به بیان مفهوم آن "چیز" عینی مورد نظر نخواهد بود چرا که ابزارهای بیانی، با دستان خالی و بدون بهرهگیری از مفاهیم بیرونی در تجسم بخشیدن به ابعاد عینی معماری ناتوان خواهند بود. با چنین استدلالی، این نتیجه پذیرفتنی به نظر میآید که هر تئوری، تنها پس از تحقق متقدم معماری وابستهاش، قادر به اعلام موجودیت خواهد بود.
بعلاوه، وقتی به مادیت و اَشکال محسوس معماری نگاه میکنیم، به عنوان مثال وقتی نظارهگر یک "در" پیش چشمانان هستیم، خود همین "در" یا "چیز" مادیای که در حال تماشایش هستیم، با بیانی مجرد و استعاری، مفهومی دیگر یعنی "در بودن" (doorness) را در ذهن ما تداعی میکند. بنابراین این خاصیت "در بودن" یک درِ واقعی، میتواند اشارهای به رابطهی شکل عینی در با سایر اشکال عینی باشد. آیا چنین نمیتوانیم نتیجه بگیریم که "چیز"ی به عنوان در وجود ندارد بلکه آنچه هست استعارهای است به نام "در بودن" که بصورت شکل مادی در و بر مبنای روابط و تفاوتهای میان آنها تجلی یافته است؟ هیچ چیزی بیشتر از یک در واقعی نمیتواند در ارتباطش با دیوار و سایر درهای واقعی بیانگر ویژگی "در بودن" دری باشد که که با کلیدی گشوده میشود و تداعی کنندهی مفهوم مجرد در باشد که با واژهای به نام "در" نگاشته میشود.
اکنون در جایی قرار گرفتهایم که در آن مفاهیم مجرد (تئوری) تداعیکنندهي اشکال عینی (معماری) هستند و همینطور اشکال عینی (معماری) بهگونهای به مفاهیم مجرد (تئوری) اشاره دارند. آیا کماکان بر این نظر خود پافشاری میکنید که تمایز ذهن (تئوری) از عین (معماری) "طبیعی"، بدیهی و خودآشکار است؟ نتیجهي منطقی استدلالهای بالا روشنگر این نکته است که هر مقالهی تئوریک معماری به اندازهای اثر معماری تلقی میشود که یک اثر معماری، به یک گفتمان تئوریک معماری تعلق پیدا میکند. این مسئله بخوبی بیانگر اینهمانی تئوری و معماری است. جایی که تئوری معماری نباشد، معماری نیز وجود نخواهد داشت. جایی که معماری نباشد، تئوری معماری نیز وجود نخواهد داشت.
برگرفته از مقالهی جفری کیپنیس در اینجا
توسط: نصیر زرین پناه