کلیگویی آفت است
برای ضیافت سوم.
آموزش رابطهای دو سویه است که دانشجو و مدرس در دو جانب آن قرار میگیرند و چارچوبی به نام نظام آموزشی ساختارِ مراودات این دو گروه با هم را تعیین میکند. یکی از مفروضاتی که در سیستم آموزش معماری معمولاً بدیهی پنداشته میشود تاکید بر جنبههای هنری معماری و بهدنبال آن توجیه عدم امکان آموزش این ویژگیها و مهارتهای هنرمندانه از طریق انتقال دانستهها از کانال استاد به دانشجو است. در این حالت طبع هنری، استعدادِ ذاتی و خلاقیت عوامل آموزشناپذیری تلقی میشوند که به یاری دانشجوی معماری آمده و زمینهساز موفقیت او در رشتهي تحصیلی و کار حرفهی میشوند. با چنین فرضی، انتظار من از سیستم آموزشی این است که چندین کرسی استادی در دانشکدههای معماری را صرفاً به «هنرمندان» اختصاص دهند. هنرمندانی که از اصول زیباییشنایی و فلسفهی هنر باخبرند، میتوانند استعداد هنری دانشجویان را پیش از ورود به دانشگاه با برگزاری آزمونی مورد سنجش قرار دهند و در برانگیختن احساسات هنری و پرورش استعداد دانشجویان خوشذوق در مسیر مناسب اقدام نمایند. این گروه از اساتید دانشگاه که ما آنان را «هنرمند» مینامیم، از وظیفهی آموزش و انتقال «سواد» معافاند و کارشان «شناسایی» و «انگیزش» است.
با این مقدمه این نوشته با تکیه بر جای خالی هنرمند در سیستم آموزش معماری، لبهی پیکان نقدش را متوجه اساتید و مدرسان دانشکدههای معماری میکند. اساتیدی که از یکسو لحظهای در ویژگیهای هنرمندانهی معماری تردید نمیکنند و از سوی دیگر علاقهی شدیدی دارند که در روابط روزمره و احوالپرسیها با واژهی «مهندس» مورد خطاب واقع شوند. این استادِ «مهندس» دانشگاهی با سیستم یک بام و چند هوایی – که شاید ویژگی برجستهی دنیای معماری باشد – و با فرض تسلط کامل بر «سواد» مهندسیِ معماری و آموزش آن به دانشجویان، قدم در راه انتقال مفاهیم هنری در طراحی معماری مینهد ولی چون تسلط کافی بر آن مفاهیم ندارد و آن را غیرقابلآموزش مییابد، بهکلیگویی و اظهارنظر در اموری روی میآورد، که از نظر تخصصی سطحی و بیارزشاند. یکی از نقلقولهای مشهور در دنیای معماری، جملهی قصاری است منتسب به هانس هولاین که به یکی از نوشتههای چند دهه قبل او اشاره دارد: «همه چیز معماری است». این جمله، حکم همان کلیگوییهایی را دارد که «استاد مهندس دانشگاهی» با به کار بردن آن، سعی در انگیزش حس هنری کاذب دانشجویان بدونچارهی معماری و افزایش قلمرو معماری در میان سایر گسترهها دارد، غافل از اینکه افزودن به قلمرو معماری و تعامل با سایر حوزههای علمی-آموزشی-هنری بیش از هر چیز به دقت و ریزبینی در جزئیات احتیاج دارد. تا زمانی که این کلیگوییها از دامن سیستم آموزش معماری زدوده نشود – حداقل من – نمیتوانم معماری را در حوزهی دانشگاه جدی بگیرم، چرا که خود استاد دانشگاه قضیه را جدی نگرفته یا تمایل ندارد که بگیرد. به قول شاعر معاصر: «کلیگویی آفت شعر است».
جمع علوم مهندسی و هنر در آموزش معماری البته ممکن است. مدرسهی باوهاوس در سدههای نخستین قرن بیستم از پل کله، واسیلی کاندینسکی و دیگرانی در سیستم آموزشی خود بهره گرفت که هیچکدام معمار نبودند. یا امروز در دانشگاهها و مدارس معماری معتبر، تفکیک حوزههای آموزشی در قالب دپارتمانها و انستیتوهای معماری مختلف چنان صورت گرفته که اساتید بنا به تخصص و ترجیحات فردیشان در یک حوزهی مشخص – و نه بصورت همزمان در چندین حوزه – به تدریس و راهنمایی دانشجویان میپردازند. بعلاوه، در صورت تاکید بر پررنگ بودن بعد هنرمندانهي معماری، پیشبینی آزمون ورودی جداگانه برای متقاضیات تحصیل در این رشتهی ضروری به نظر میرسد، چرا که این آزمون یکی از عوامل مهم در بهبود کیفی مدارس معماری است و زمینهی آشنایی دانشآموزان دبیرستانی را با حال و هوای این رشته فراهم میآورد.
نقطه.