لینکدونی؛ ذکری بر ضیافت های معمارانه یا شب های شعر با شکم پر!!!
پاسخ سهیل کارآگاه به نوشته قبلی من. اینجا
-------------------------
سهیل جان سلام،
ممنون که در کوتاهترین زمان، ذکری بر یادداشت قبلی اضافه کردی و نوشتهی من را در نقد دیدگاهات بیپاسخ نگذاشتی. همانطور که نوشتی هدف از این مکالمهی دو نفره، تحلیل و بررسی فضای جدید ضیافتهاست، وگرنه هرگز بهخودم اجازه نمیدادم وقت خوانندگانی را که بهتازگی برای پیگیری مباحث مرتبط با ضیافتها به این صفحه مراجعه میکنند، صرف خواندن پرگوییهای غیرضروریام کنم. بنابراین با این نیت وارد مکالمه با تو شدهام که بتوانیم تحلیلی از برخورد دو دیدگاه مختلف در مواجهه با پدیدهی جدید، ارائه کنیم. طبق همان بندهایی که نوشتهات را بر مبنای آنها تنظیم کردی، پاسخات را میدهم:
1 و 6. سهیل جان، اشتباهاً تو را در دستهی نویسندگان «یک مشت بچه معمار» قرار دادم. اشتباهم را میپذیرم. اما تو را هم در این اشتباه شریک میدانم. به خاطر همان عادت بیمارگونهام در توجه به «ضمایر فعلی و غیرفعلی» به کاررفته در نوشتهات، بهویژه جایی که از تجربهی وبلاگ «یه مشت بچه معمار» در قالب این جمله سخن گفتهای: «ما قبلا شاهد یک تجربه "مشترک نویسی" خوب بودهایم. از آن استفاده کنید.» من نتوانستم تشخیص بدهم آن «ما»یی که تجربهی مشترکنویسی دارد، خودش از نویسندگان این وبلاگ نبوده و آن «شما»هایی که بصورت مکرر مورد خطاب واقع شدهاند، جدا از تو و افکارت نیستند. بحثی در این زمینه نمیماند چون بصورت کاملاً شفافی همراهیات را با ضیافتها اعلام کردی. ولی هنوز از چرایی و ضرورت توجه به وبلاگ «یک مشت بچه معمار» سخنی نگفتی و از ما در مورد چرایی «ضیافت های معمارانه» پاسخ خواستهای. فکر میکنم علیرغم ادعایت باز افراد زیادی از چرایی شکلگیری ضیافتها سخن گفتهاند که آخرین نمونهاش را هم در اینجا میتوانی بخوانی.
بنابراین من حرفهایت را کماکان متناقض می دانم. به نظرم نقدت را به چند ادعای غیرمستند تقلیل دادهای و این در حالیاست که خودت مستندنویسی را از الزامات نوشتن در حوزهی تخصصی دانسته و ما را دعوت به رعایت آن کردهای. وظیفهی تو به عنوان نقدنویس در مستندنویسی حتی به مراتب دشوارتر از وبلاگنویسی است که میخواهد مطلبی در حوزهی معماری بنویسد.
2. سهیل عزیز، دوباره گزارههای غیرمستند طرح کردهای. چرا روند فعلی «ضیافت های معمارانه» را درست ارزیابی نمیکنی؟ چرا پیشنهاد برگزاری «ضیافت های معمارانه» را خوب میدانی؟ چرا...؟ از من انتظار داری که نظرات شخصیات را بدون شنیدن دلایل ابراز چنین اظهارنظرهایی جدی بگیرم؟ آیا من اجازه دارم، بدون دلیلآوری، مثلاً در مورد روند روبهجلو یا روبهعقب وبلاگ «یک مشت بچه معمار» صحبتی کنم؟
3. لزوم تجدیدنظر در ساختار پروژهی ضیافتها از بدیهیات است. فکر میکنم در حال حاضر مشغول انجام همین کارها هستیم. ولی باید به پسزمینهای که این رویداد در آن شکل میگیرد هم توجه کنیم. بدون تردید، به دلیل نامحدود و ناشناخته بودن میهمانان این ضیافت، هرگز نخواهیم توانست به شرایط آرمانی و ایدهآل برسیم. هرگز. نمیتوانیم رویکرد خاصی را در نوع نگرش شرکتکنندگان ضیافت به آنان تحمیل یا دستورالعمل از پیشنوشتهشدهای را به آنان تجویز کنیم. بنابراین در این چارچوب میتوانی پیشنهاداتی بدهی که به بهبود ساختار این پروژه کمک کند. این کار را البته به خوبی انجام دادهای ولی ضمانتی برای عملی شدن پیشنهادهایت وجود ندارد. آیا فکر میکنی حالا که تضمینی برای استانداردگرایی، هنجارپذیری و حرفهایگری مطالب ضیافتها وجود ندارد، باید از حرکت روبهجلو تا رسیدن به شرایط آرمانی بازبایستیم؟ آیا این موارد به مرور زمان و با تجربه اندوزی در طی مسیر قابل اکتساب نیستند؟
4. مثالات کاملاً گویا و قابل فهم است. ایرادی که به کارت وارد میدانم این است که چرا مسئلهی مورد بحث ما را در مدلی که تعریف کردی، قرار ندادی. فرض من بر این است که تو تصوری از اهداف خوب و بد برگزاری این ضیافتها داشتهای و با توجه به این مفروضات روند فعلی برگزاری ضیافتها را نادرست تشخیص دادهای. من دوست دارم با اهداف بد این پروژه و آنالیزی که تو را به این نتیجه رسانده آشنا شوم تا بتوانم قضاوتی در مورد درستی ادعایت مبنی بر حرکت به سمت بیراههها داشته باشم. آیا ضرورت کوتاهنویسی در وبلاگ، تو را بر آن داشته تا اختصاراً نتیجهی تحلیلهایت را منتشر کنی و خود تحلیل را از ما پوشیده بداری؟ آیا این شیوه از نقدنویسی نمیتواند خودش نمونهای از به بیراهه رفتن نویسندهاش باشد؟
5. سهیل جان، استنباط شخصی من این بوده که شاید دورههای نخست ضیافت را بر دورههای بعدیاش ترجیح دادهای. چون از «روند کنونی» (با تأکید بصورت آندرلاین) صحبت و آن را به چالش کشیدی. بنابراین حتماً یک «روند غیرکنونی»ای وجود داشته که تو از آن راضیتر بوده باشی. به همین سادگی. تأکید من روی همین واژهی «روند کنونی» بوده.
7. حرفهای مطرح شده در این بند به نظرم کاملاً منطقی و درست هستند ولی در هر صورت دلیلی بر راه ندادن مهمانهای شلوارکپوش به ضیافت ما نیستند. شلوارک هم نوعی از پوشش است. وقتی کسی این لباس را به عنوان پوشش انتخاب کرده، من جز احترام گذاشتن به انتخاباش کار دیگری نمیتوانم انجام دهم. ذات کسی را که نمیشود بالاجبار تغییر داد. در سلیقهی نگارشی افراد هم نمیتوان دست برد. لینک به هر نوشته یعنی مواجهه با آزادی تمامعیار نویسندهی مطلب در ملک شخصیاش.
8. این بند از نوشته در ارتباط با مرتضی میرغلامی است و خودش اگر صلاح بداند پاسخ میدهد.
9. هدف زیبایی ادبیات نوشته نیست. من هم موافقم. ولی اگر کسی زیبا هم نوشت به او احترامی دوچندان میگذارم.
10. سهیل عزیز، هنوز یکی از مهمترین نکات مورد انتقاد من را بیپاسخ گذاشتی. چرا فکر میکنی من نوعی تنها برای نفع بردن قدم در راه این ضیافتها گذاشتهام؟ برای اینکه خیالت را راحت کنم میگویم که یکی از «اهداف بد» این ضیافتها همانی است که در مدل خودکفایی در تولید، به آن اشاره کردهای. ما آمدهایم که انحصار کنیم و حالا با پیشنهاد میزبانی ضیافت پنجم به من، مسیر کسب شهرت و باندبازی برای گرفتن چندین بورسیه تحصیلی برایم هموار شده. راستی اصلاً فکر کردی که هومن فروغمند اعرابی، برای چه سعیاش را کرده تا راجع به خیابان خوب بنویسد؟ به این مسئله باید بیشتر فکر کنی.
سهیل جان، این نگاهت به ضیافتهای معماری به هیچ وجه منصفانه نیست.
در پایان از شما دوست عزیز خداحافظی میکنم و برایت آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.
«سال بالایی» سنی شما.