فضا بهروایت یک پریتزکری
برای ضیافت پنجم
و به مناسبت انتخاب معمار برگزیدهی جایزهی پریتزکر 2008
در تنها تکه زمین خالی باقیمانده در پاریس، با فاصلهی ناچیزی از برج ایفل، ساختمان جدید «موزهی مردمشناسی که برَنلی» کار ژان نوول که شاید معاصرترین ساختمان این شهر هم باشد، به تازگی ساخته شده است. مواجهه با چنین بناهایی برای چشمهایی که به پاریس هوسمانی 1850 خو پیدا کردهاند اندکی غریب است ولی باید پذیرفت که همین ساختمانهای غریبه و ناهمگون توانستهاند به عنوان عناصر شاخص در هویتبخشی به این شهر مورد استفاده قرار بگیرند. مرکز ژرژ پمپیدو نمونهی مناسبتری از این گرایش است. به خاطر بزرگبودن، موقعیت مکانی بهتر و عملکردهای متعددی که در اختیار بازدیدکنندگانش قرار میدهد.
در موزهی «که برانلی» (Musée du quai Branly) آثار هنری اقوام ابتدایی در قارههای آفریقا، آسیا، اقیانوسیه و آمریکا به نمایش گذاشته شدهاند. نوول از قدرت و پایگاهش در دستگاه سیاسی دولت فرانسه بهره گرفته تا طراحی موزهی جدید شهر پاریس در این زمین ممتاز، به او سپرده شود. آنطور که گفته میشود شیراک شخصاً از مدافعان اصلی ساخت این پروژه بوده است. طرح نوول از 4 ساختمان مجزا از هم تشکیل شده که از نظر شکلی کوچکترین شباهتی به هم ندارند. مهمترین ساختمان که همان بنای اصلی موزه است، حجم سیال رنگارنگی است که بصورت معلق در مرکز زمین و در احاطهی درختان و گیاهان بومی آفریقایی قرار گرفته و با بلندشدن از روی زمین و تکیه به ستونهای عمودی متعدد، جریان باغ و حرکت پیاده را از ورودی خیابان تا نقطهی انتهایی سایت بدون وقفه میسر میسازد. انحنای خفیفی در مسیر حرکت رودخانهی سن در این نقطه وجود دارد که این انحنا خودش را بر روی بدنهی ساختمان نیز نشان داده است. این نکته و شناور بودن ساختمان موزه بر روی پیلوتی اشارهای غیرمستقیم به پروژهی واحد مسکونی مارسی (Unité d'Habitation) دارند جایی که لوکوربوزیه از الگوی کشتیهای خطی اقیانوسپیما (Liner) برای طراحی این مجتمع مسکونی در قالب یک ماشین مدرن بهره گرفته است. کشتی نوول اینبار به جای اقیانوس در حال حرکت در رودخانهی کم عرض سن به نظر میرسد.
دیوار شیشهای مرتفعی مجموعهی ساختمانهای این موزه را از خیابان مجاور جدا کرده، به همین دلیل دید به سمت داخل، همیشه و در همهی ساعات شبانهروز برای رهگذران کنجکاوی که از خیابان «که برانلی» گذر میکنند فراهم آمده است. جالب است که این موزه با گنجینهی آثار ارزشمندی که دارد، فقط از روی نام خیابانی که در آن قرار گرفته، نامگذاری شده است. دیوارشیشهای علاوه بر جداکردن ساختمان از محیط پیرامون، به اطلاعرسانی در مورد رویدادهای داخل موزه نیز میپردازد و با انعکاس تصاویر خیابان در آن، ترکیب مبهمی از رویدادهای بیرون و درون بر روی سطح شیشه ارائه میدهد. به این ترتیب در نخستین نگاهها متوجه خواهید شد که با ساختمان غیرمتعارفی مواجه هستید.
پس از ورود به باغ، مکعبهای بیرونزدهی روی نما جلب توجه میکنند، مکعبهایی در ابعاد و رنگهای مختلف که تنها از یک سمت به نمای شمالی ساختمان اتصال دارند. علیرغم دید بالقوه مناسبی که از داخل این مکعبها به سمت رودخانهی سن وجود دارد، بهدلیل ملاحظات عملکردی، نورگیرها و گشودگیهای روی آن بسیار ناچیز در نظر گرفته شدهاند. مکعبهای بیرونزده توقفگاههای بینراهی در مسیر حرکت بازدیدکنندگان داخل موزه است که هر کدام اشیایی را در داخل خود و در تکمیل سالن اصلی موزه به نمایش میگذارند. ارتقاع این مکعبها متغیر است و به دلیل ارتفاع کم یکی از آنها، برای ورود، مجبور به خم شدن و قرار گرفتن در موقعیت نشسته هستید. رنگهای گرم و متنوع به کار رفته بر روی این مکعبها هم نشانهای است از تنوع اقوام و شعار همیشگی اروپاییها در نفی نژادپرستی.
بعلاوه کانسپت ویژهای برای هدایت نور طبیعی به داخل ساختمان موزه به کار گرفته شده است. داخل موزه تقریباً از نور طبیعی بیبهره است و بازی نور و سایه با کاربرد شیشههای کدر و نورگیرهایی که بصورت مورب بر روی شیشههای نمای اصلی نصب شده، میسر گردیده است. در نقطهای از باغ، جایی بین مسیر حرکتی از ورودی مجموعه به سمت ورودی لابی موزه، لحظهای برای مکث وجود دارد. جایی که برج ایفل کم کم از کنارهی شکستگیهای کفِ ساختمانِ موزهای که بالای سرتان قرار گرفته، سربرمیآورد و در قابی یگانه و تکرار نشدنی که معمار آن را پیشبینی کرده، در حافظهی بازدیدکنندگان ثبت میشود.
بعد از ورود به لابی موزه، برای رسیدن به سطحی که گالریها در آن واقع شدهاند، باید رامپ نسبتاً طولانیای را بپیمایید که با حرکتی پیچوخمدار شما را بالا برده و آمادهی بازدید از اشیاء داخل موزه میکند. اشیایی که کوچکترین قرابتی با شهر و محیط پیرامونیاش ندارند. در این صعود، بهتدریج حس و حال فضاییتان تغییر میکند، از شهر اروپایی فاصله میگیرید و به دنیای رازآلود و ناشناختهای قدم میگذارید که از هنر بدوی اقوام بومی سایر قارهها با شما سخن میگوید. به نظرم نقطهی قوت طرح نوول، موفقیتش در ترکیب همین دو موقعیت متفاوت است. فضایی که نوول خلق کرده، از جنس فضای زمینهاش نیست ولی در طرح او بهخوبی امکان گفتوگوی پیوسته بین فضای شهر و فضای معماری فراهم شده است.
در نهایت ساختمان موزهی «که برانلی» اگر چه مرا به وجد نیاورد، ولی با تعریفی جدیدی از فضا که مبتنی بر پرگویی و تکلف معمار در به کار بردن اجزای معماری است آشنا کرد. تعریفی که به دلیل بیان پیچیده و چند لایه، با دشواری بیشتری درک خواهد شد و مورد تحسین عمومی قرار خواهد گرفت.